پيشگفتار 11
سرفصل
هاي تاريخ کوهنوردي و غارنوردي ايران
15
فصل
اول ـ اسطوره در تاريخ کوهنوردي
ايران 19
تخت
گاه جمشيد بر فراز قله ي دماوند
21
تولد
منوچهر بر بلنداي البرز
21
صعود
آرش کمانگير به قله ي دماوند
22
صعود
زرتشت پيغمبر به قله ي دماوند
22
ميترا،
کوه ها و غارها
22
صعود
ملکه ي سميراميس به قله ي
بيستون در سال 713 پيش از ميلاد مسيح
23
داستان
غار و بهرام گور
23
صعود
زمستاني شاه نعمت اله ولي به قله ي دماوند و
الوند
25
فصل دوم ـ
کوهنوردي از ابتدا تا تاريخ نخستين صعود مستند ايرانيان،
به قله ي دماوند در سال 1236 خورشيدي
27
فصل
سوم ـ دوره ي آغاز ورزش کوهنوردي از سال 1236
خورشيدي ، تاريخ نخستين صعود ايرانيان به قله
ي دماوند، تا سال 1300 خورشيدي
39
فصل
چهارم ـ دوره ي محمود اجل ، از سال 1300 خورشيدي تا
سال 1327 «از اجل تا گيلانپور» و تأسيس فدراسيون
کوهنوردي ايران
59
فصل
پنجم ـ دوره ي محمدکاظم گيلانپور، از سال 1327
خورشيدي تا سال 1357 خورشيدي
87
فصل
ششم ـ دوره ي کنوني از سال 1358 تا سال 1380
خورشيدي
397
تاريخچه
يي مختصر درباره ي غارنوردي و غارشناسي ايران
645
فهرست
منابع
669
فهرست
اسامي ، شخصيت ها، قهرمانان ، مربيان و کوهنوردان
673
کوهنوردي
ورزشي است نشاط انگيز، سالم و انسان ساز که از ادوار
بس قديم ، مورد توجه نياکان ما بوده و ريشه در
تاريخ دارد، اما در اين زمينه آن چنان که
بايد، پژوهشي انجام نگرفته ، کنکاشي به عمل
نيامده و ورزش کوهنوردي تا به حال به
هويت واقعي خود دست نيافته است .
در
حالي که کتاب هاي قديمي ، سفرنامه هاي داخلي و
خارجي ، روزنامه هاي خاطرات و متون تاريخي ، بايستي
مورد مطالعه قرار گيرد و صدها کتاب ، روزنامه و مجله ي
دوران گذشته بازخواني و مطالب کوهنوردي آن ها
جمع آوري و تنظيم گردد، تا راه رسيدن به
هويت ملي کوهنوردي کوتاه و هموار
شود.
اگرچه زير و رو کردن صدها کتاب ، روزنامه ،
مجله و ديگر شواهد، آن هم در اشکال قديمي
بسيار وقت گير بوده و نياز به درازمدت دارد، لاکن
شک نيست که کاري است واجب و حاصل
بازدهي آن بسا خوب و مطمئن ، زيرا در کتاب ها و
مقالات با ارزشي هم که در سال هاي گذشته
و اخير، درباره ي کوهنوردي به رشته تحرير
درآمده علاوه از آن که بسيار کم است ، باز آن
طور که بايد حق گذشته و گذشتگان ادا نشده و
هنوز مديون آنانيم .
وجود اسامي معروف در
ورزش کوهنوردي ، چون پناهگاه سيمرغ ، باشگاه دماوند،
گروه کاوه ، گروه آرش ، سازمان بيستون و اين
قبيل ، علاوه بر ارتباط مستقيم با کوهنوردي ، مبين
علاقه و دلبستگي مؤسسين آن ها نسبت به
زنده نگهداري ياد و خاطره ي نياکان بوده است
.
براي هويت يابي بيشتر، همراه با انتخاب
اين رديف نام ها، بايستي کوشش شود، درباره ي
هر کدام پژوهش کافي به عمل آيد، زيرا هر
يک از اين اسامي ، آن چنان از وسعت عمل
برخوردار است که مي توان کتابي قطور پيرامون
آن ، به رشته ي تحرير درآورد و ناگفته ها را به قلم
کشيد و به آن هويت بخشيد.
به عنوان
مثال درباره ي دماوند، تاکنون آنقدر کتاب ، مقاله ، شعر و
اطلاعات ، توسط ايرانيان و بيگانگان ارايه شده
که از شمار بيرون است ، اما هنوز دماوند به استحقاق
و هويت ملي و اصلي خود نرسيده و اين
سمبل استقامت و پاي مردي سرزمين ما، بايستي
بيشتر مورد توجه واقع شود، زيرا به اعتقاد نگارنده ،
به راستي کوه عظيم دماوند، کهن ترين کوه
صعود شده ي تاريخ است و ميراث کوهنوردي
تمام جهان .
سابقه ي يک هزار ساله ي صعود
ابودلف جغرافي دان عرب ، اشاره ي ناصرخسرو در ده
قرن پيش به حمل گوگرد از رأس آن و گفتار
صريح ابن اسفنديار در 788 سال قبل ، داير بر صعود دو روزه
از اسک به قله و داستان صعود پسر اميرکا، در
زمان سلطنت شمس المعالي قابوس بن وشمگير بمنظور
آوردن کبريت و کيميا از قله ي دماوند هرچند به واهي
، تمام دليل محکمي است به وجود و قدمت
کوهنوردي ايران و اينکه دماوند از کهن ترين کوه
هاي صعود شده ي جهان است که ، تا اينجا هيچ
گونه اقدام عملي در اين مورد به منصه ي
ظهور نرسيده و درباره ي اهميت موضوع و پي
آمدهاي دگرگون کننده ي آن در صورت ثبوت و
قبول جهان کوهنوردي ، نه تنها بحثي به
ميان نيامده که اصولاً گوشه ي چشمي نيز
به آن نشده .
اثبات و اطلاق صفت کهن
ترين کوه صعود شده ، يا از کهن ترين کوه هاي صعود
شده ي تاريخ و ميراث کوهنوردي دنيا، براي قله
ي دماوند، در جهان کوهنوردي داراي آنچنان
ابعاد گسترده و تحولات غيرقابل پيش بيني شگرفي
است که ما را قادر خواهد ساخت ، راه صدساله را
چندساله طي نموده ، در جامعه ي بين المللي
کوهنوردي براي خود موقعيتي مناسب دست وپا کنيم
و دماوند به عنوان يکي از قطب هاي کوهنوردي
جهان تبديل گردد که شايسته ي آن نيز مي
باشد.
به موازات پرداختن به کارهاي
زيربنايي ، چون دماوند کهن ترين کوه صعود شده ي
تاريخ ، کوشش براي رهايي از بازار تک محصولي
دماوند و علم کوه ، معرفي ديگر عوامل گسترش کوهنوردي ،
چون ديواره و کلاهک غول آساي ماکو، جديت
مداوم در شناخت جاذبه هاي جديد کوهستان هاي کشور
به کوهنوردان بيگانه ، تلاش درجهت تهيه و
تدوين تاريخ کوهنوردي و هويت يابي نيز، به
هموار نمودن راه پيشرفت اين ورزش کمک
مؤثر خواهد نمود.
در اين راستا داستان واقعي
تاريخ کوهنوردي ، دقيقاً آن چنان که رخ داده
فراهم آمده پيش روي شماست و به نظر مي
رسد براي بررسي ، قسمت بندي آن مفيد واقع شود، از
اين روي تاريخ کوهنوردي ايران به ادوار
زير تقسيم و براي هر مورد، در ابتداي هر دوره اشاره
يي شده است کوتاه ، زيرا که صفحات آينده
محتوي کامل آن خواهد بود.
سرفصل
هاي تاريخ کوهنوردي و غارنوردي ايران .
فصل
اول ـ اسطوره در تاريخ کوهنوردي ايران
.
فصل دوم ـ از ابتدا تا، تاريخ نخستين
صعود مستند ايرانيان به قله ي دماوند در سال 1236
خورشيدي .
فصل سوم ـ دوره ي آغاز ورزش
کوهنوردي از سال 1236 خورشيدي ، تاريخ نخستين صعود
ايرانيان به قله ي دماوند تا سال 1300 خورشيدي
.
فصل چهارم ـ دوره ي محمود اَجل از
سال 1300 خورشيدي تا سال 1327 «از اجل تا گيلانپور»
و تأسيس فدراسيون کوهنوردي ايران .
فصل
پنجم ـ دوره ي محمدکاظم گيلانپور از سال 1327
خورشيدي تا سال 1357 خورشيدي .
فصل ششم ـ
دوره ي کنوني از سال 1358 تا سال 1380 خورشيدي
در تاريخ
زياد آمده ، تاريخ نگاران و جهانگردان نيز يادآور شده اند،
ايراني هاي قديم براي آفتاب و ماه و آتش
و باد، در قله ي کوه ها قرباني مي کرده اند و اهورامزدا،
مجسمه و معبد مخصوص نداشته ، فقط در قله ي کوه ها،
محل هايي بوده است که روحانيان زردشت ،
آتش مقدس را در آنجا روشن نگاه مي داشته
اند.
هم اينک در روزگار ما، آثار و بقاياي قلاع و
دژهاي باستاني نيز گواه صادقند و وجود آتشگاه هاي
متعدد، در ارتفاعات و قلل کوه ها مهر تأييدي است ، بر
قدمت کوهنوردي در کشور باستاني ما و هستي کوه
هاي مقدس ساوالان و اسطوره هايي نظير البرزکوه
و داستان هاي ميهني و ملي ، شواهد روشني است ، دال
بر سوابق ديرين کوهنوردي در کشور کوهستاني ايران ،
حتي شواهدي در دست است که بر قله ي
سبلان آثاري از گورهاي قديمي وجود داشته و
افراد مهم رأس قله مدفون مي شده اند.
کوهنوردان عصر حاضر نيز بر فراز قلل صعب العبور و
بسيار بلند کشور، چون تخت سليمان ، آزادکوه و ديگر کوه ها، آثار
و علايمي مشاهده نموده اند که به هر جهت نتيجه
اش انجام کوهنوردي و قله نوردي در دوران هاي
بسيار دور بوده است .
نمي دانم آيا تخته هاي
موجود بر بلندترين نقطه ي قله ي تخت سليمان ، در
منطقه ي علم کوه هنوز موجود است يا نه ، چنان
چه نباشد گزارش مکتوب و گوياي محمود اجل
بزرگ کوهنورد ايران باقي است که چنين
اشاره کرده .
«غروب به قله رسيديم ،
چه بايد کرد؟ مراجعت محال است ، پس با خيال
راحت شب را بايد در ارتفاع 4750 متر بدون
بالاپوش و غذا و سرماي ده درجه زير صفر تا صبح
با کمال نزاکت نوش جان کرد...، ناگفته نماند مقدار
زيادي تخته به عرض ده سانت و طول
هشت متر از چه زماني و براي چه مصرفي ؟ در
اين کوه آورده اند نمي دانم ، ولي در اين شب
لعنتي براي ما نعمت بزرگي بود، تا صبح مقدار
زيادي از تخته هاي نامبرده را (الو) کرديم ، اول
شب به ملاآقاجان راهنما گفتم ، از اين تخته ها
بشکن که براي سوزاندن حاضر باشد، جواب داد اگر
من از سرما بميرم دست به اين تخته ها نمي زنم
، اين ها نظر کرده هستند و به غضب حضرت سليمان
گرفتار مي شوم ، ما هم چيزي نگفتيم .
يک بعد از
نصف شب ديدم ملا مشغول به هم زدن
آتش و شکستن تخته مي باشد، گفتم ملا به
اين زودي حضرت سليمان را فراموش کردي ،
جواب داد، اگر حضرت سليمان به جاي من
بود خدا را فراموش مي کرد، خلاصه صبح
شد.»
محمدحسن خان اعتمادالسلطنه ، صاحب کتاب
«مرجع » مرآت البلدان درباره ي اين تخته ها ذکر
نموده «کوهي است مشهور به تخت سليمان ، در قله
ي کوه به طور شيرواني از چوب عمارتي
است که جاي دو نفر مي شود، مشهور است که
حضرت سليمان عليه السلام بالاي اين کوه
آمده است ، در زير شيرواني مسطور از سنگ شکلي
است شبيه به مار، سکنه گويند اين مار را
حضرت سليمان سنگ کرده .»
هم چنين اکبر
بشردوست ، کوهنورد سرشناس و کهنسال چنين مي گويد،
ارسلان خلعت بري رجل معروف و از کوهنوردان
پيشين ، ترتيبي داد تا تخته هاي رأس قله ي تخت
سليمان براي وي حمل گردد که اين کار
انجام گرفت .
بي مناسبت نيست علاقمندان
به تاريخ کوهنوردي ، در صورت صعود به قله ي
تخت سليمان ، تکه هايي از چوب هاي به جاي
مانده را جهت آزمايش و تعيين سن و قدمت
چوب در اختيار اهل تحقيق قرار دهند، حداقل
اينکه حدود اولين صعودهاي مستند دوران گذشته ،
توسط حمل کنندگان تخته ها به اين قله
روشن خواهد گرديد.
مشخصه هاي مهم کوهنوردي ، در
اين دوره ي افسانه يي عبارت است از صعود
آرش کمانگير به قله ي دماوند براي تعيين مرز
ايران و توران که با پرتاب تير از طرف
اين پهلوان ايراني انجام گرفت .
از
آن خوانند آرش را کمانگير که از آمل به مرو
انداخت يک تير
«ويس و رامين »
هنوز
هم قله ي دماوند، در حوزه ي جغرافيائي آمل است
، منظور چنين بوده که آرش از فراز قله ي
دماوند تير سحرآميز خود را در چله ي کمان گذاشت و به
جانب توران (مرو، خراسان بزرگ ) رها ساخت
.
زال قهرمان شاهنامه پدر رستم نيز
هنگامي که چشم بر جهان گشود، پدرش سام
او را به خاطر داشتن موي سپيد، از بيم سرزنش
مردم ، در دامن البرزکوه رها ساخت و چون
نشيمنگاه سيمرغ در بلندترين و
ورجاوندترين
جاي هاست ، از اين رو سيمرغ از کنام خود که بر ستيغ
البرزکوه بود فرود آمد و زال را به کنام خود برد،
رستم نيز به سيره پدر البرزکوه را درنورديد و کيقباد
را که به البرزکوه پناه برده بود با خود
به ايران شهر بود و تاج شاهي را به وي
سپرد.
مرا گفت رو تا به البرزکوه قباد دلاور به
بين با گروه
قباد دلاور ز البرزکوه من
آوردمش در ميان گروه
هم
چنين داستان محبوس ساختن ضحاک توسط
فريدون ، در غاري بر کوه دماوند، صعود زرتشت پيامبر
به قله ي دماوند و صعود ملکه ي سميراميس به
قله ي بيستون که نمونه هاي آن در صفحات
آتي از نظر مي گذرد.
1 ـ
تخت گاه جمشيد بر فراز قله ي دماوند: کوه
البرز که به منزله ي آلپ کشور است ، آتشفاني
خاموش است ، دماوند بلندترين قله ي از برف پوشيده ،
در تاريخ افسانه اي ايران موقعيتي ممتاز دارد،
به عقيده ي بوميان تخت گاه جمشيد پادشاه
افسانه اي ايران بر فراز اين کوه بوده است .
جمشيد مخفف جم در داستان هاي ملي
ايران يکي از بزرگترين پادشاهان سلسله ي
پيشداديان ، جانشين طهمورث ، مخترع آلات جنگي و شراب
، باني شهر استخر و واضع جشن نوروز.
2 ـ
تولد منوچهر بر بلنداي البرز: منوچهر در
کوه بزرگي به نام منوش (اوستا) يا مانوش
(بندهش ) يا مانوشان تولد يافت (پورداوود)
در
بندهش (2/12) آمده است ، کوه زردز که
آن را نيز مانوش گويند از رشته کوه هاي البرز است
.
در بندهش (10/12) آمده ، کوه مانوش بسيار
بزرگ است ، کوهي است که منوچهر بر بالاي آن
تولد يافته است ، منوش يا منوچهر نام پسر
ايرج پادشاه هفتم از سلسله ي پيشداديان
است (ناظم الاطباء)
او
به غايت خوش صورت بود، او را منوچهر خواندند يعني
بهشت صورت .
3 ـ
صعود آرش کمانگير به قله ي دماوند:
«به
موجب روايات در جنگ سختي که منوچهر طي
آن در محاصره ي توراني هاي متجاوز مي افتد، آرش
شيواتير (ارخشو، خشو، يوايستو) که در اوستا از وي هم چون
(آرياي آريان ها) و تيراندازي که تير او تندترين
است ياد مي شود، از فراز کوه (آريوخشته ) تيري مي اندازد
که به شيوه يي معجزه آسا و با مساعدت ايزدان
در فاصله ي طولاني در کوه (خوانونت ) مي نشيند و
بدين گونه مرز ايران و توران تعيين مي شود.
4 ـ
صعود زردشت پيغمبر به قله ي دماوند:
«به
موجب داستان ها، زرتشت بنيان گزار دين پارسيان و
ستايشگر آتش نزديک دماوند زندگي مي کرده است ، هنوز
هم گروهي از ايرانيان ، پيرو آيين زرتشتند و در جايي
به نام (اسک ) زندگي مي کنند و همه ساله در
29، اوت (هفتم شهريور) در نواحي مجاور دماوند جشني
برپا مي کنند که با رقص و آتش بازي و چراغاني و
تيراندازي توأم است .
به موجب يک
افسانه ، اژدهايي دوسر که در قله ي دماوند آشيان
داشت هر روز در طلب مغز سر يک انسان از کوه
پايين مي آمد... . زرتشت عاشق دختري زيبا بود، دختر
که مي خواست خود را از اصرار و سماجت زرتشت به
رهاند، بدو قول داد اگر اژدها را بکشد زن او خواهد شد،
زرتشت شبي به قله ي دماوند صعود کرد و او را
کشت و براي خبر دادن اين پيروزي به
محبوبش آتش افروخت ».
5 ـ
ميترا، کوه ها و غارها: «در
افسانه ها آمده است که ميترا، گاو نخستين را
براي کشتن به غاري برد و از طرفي
گردهمايي مهرپرستان در غار کوه ها بوده است ، بيشتر
مراسم قرباني گاو را در جايي که خورشيد ديده
نشود، مانند غار کوهستان ها به عمل مي آوردند.»
«نام مهر در کتيبه هاي هخامنشي در رديف
اهورامزدا ياد شده ، مهرپرستي و ميترائيسم از ايران
به آسياي صغير و روم نفوذ کرده و با سپاهيان
رومي به نواحي راين و دانوب رسيد و معابد
بسيار به نام مهر بنا گرديد.»
6 ـ
صعود ملکه ي سميراميس به قله ي بيستون :
محمدحسن
خان اعتمادالسلطنه در کتاب مرآت البلدان
به تصحيح دکتر عبدالحسين نوايي چاپ
دانشگاه تهران ، اسفندماه سال 1376 صفحه ي 519
کتاب نوشته است که : عکس
از کتاب آيين مهر، تاريخ آيين رازآميز ميترايي در
شرق و غرب از آغاز تا امروز، نوشته و پژوهش
هاشم رضي انتشارات بهجت سال 1381 جلد اول
«سميراميس
ملکه ي بابل ، از قراري که (ديودور) مورخ نوشته ،
به قصد آذربايجان و عراق حرکت کرد تا به دامنه
ي کوهي رسيد به نام باغستان ، کوه
باغستان از جبالي است که ايرانيان آن جا
را عرش ژوپيتر، رب الارباب مي دانند (جايگاه
خداوند)
سميراميس صورت خود را در آن جا نقش نمود و
به خط سرياني ، شرحي در اينجا نوشت وترجمه ي
آن شرح اين بود که به قدري احمال
و اثقال در اردوي سميراميس بود که از دامنه تا
قله ي بيستون بارها بر روي هم چيده شد و
سميراميس به قله ي بيستون رفت .»
7 ـ
داستان غار و بهرام گور: شايد
يکي از قديم ترين سوابق غارپيمايي ، داستان بهرام
گور از پادشاهان محبوب ساساني باشد، که به
دنبال شکار به دورن غار رفت
و ديگر بازنگشت ، حکيم نظامي درباره موضوع
سروده است .
بود غاري در آن خرابستان خوش
تر از چاه يخ به تابستان
رخنه ي ژرف
داشت چون چاهي هيچکس را نه بر درش راهي
گور
چون شاه را نديد قرار آمد از دور و درخزيد به
غار
گور در غار شد روان و دلير شاه دنبال او
گرفته چو شير
وان
و شاقان به پاسداري شاه بر در غار کرده
منزلگاه
نه ره آنکه در خزند به غار
نه سر باز پس شدن به شکار
نظامي
پس از اشاره به اينکه سران لشگر براي
آگاهي از وضع بهرام به جانب غار مي شتابند و
خدمت گاران و غلامان را مؤاخذه مي کنند به اين
ترتيب ادامه مي دهد.
ز
آه آن طفلکان دردآلود گردي از غار بردميد چو
دود
بانکي آمد که شاه در غار است بازگرديد
شاه را کار است
خاصگاني
که اهل کار شدند شاه جويان درون غار
شدند
چون نديدند شاه را در غار به در غار
صف زدند چو مار
ديده ها
را به آب تر کردند مادر شاه را خبر کردند
8 ـ
صعود زمستاني شاه نعمت اله ولي به قله
ي دماوند و الوند: سيد
نورالدين يزدي ملقب به شاه نعمت اله
ولي که در ماهان ، به دفن رسيده از
فرزندان امام محمدباقر است و در 730 هجري قمري
(سال
708 خورشيدي ) در حلب قدم به عرصه ي
وجود گذارده ، بعد از کسب علوم و فضايل به سير و
سياحت پرداخته و 80 روز در اواسط زمستان در قله
ي دماوند و هم چنين 80 روز در قله ي الوند عبادت
کرده و رياضت کشيده است .»